اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع)


زمانش رسیده بیا و دعا کن
بیا درد را با دعایت دوا کن
 
زمانش رسیده سبک بال باشی
دلت را ز بند تعلّق رها کن
 
اگر خواستی پاک گردی؛خودت را
مقیم حرم خانه ی إنّما کن
 
اگر خواستی محرم راز گردی
بیا و مِس قلب تیره طلا کن
 
اگر کارت از هر لحاظی گِره خورد
علی ابن موسی الرّضا را صدا کن
 
امامی که در مهربانی به نام است
بیا در حریم رضا بار عام است
 
توئی هشتمین گل ز باغ ولایت
خدا و تو دارید از هم رضایت
 
شنیدم که پا بر زمین می گذاری
چراغان نمودم دلم را برایت
 
به لبها (نعم) داری و (لا) نداری
نرفته کسی از درت بی عنایت
 
هر آنچه که خواهد عطا می نمائی
ندارد کرم در نگاهت نهایت
 
هر آنکس که خواهد سه جا پیشش آئی...
...کند یک زیارت برایش کفایت
 
زیارت در این بارگاه مطهّر
بود با هزار عمره و حج برابر
 
به غیر از پناهت؛ پناهی نداریم
به جز روی تو قبله گاهی نداریم
 
برای رسیدن به راه سعادت
به غیر از مسیر تو راهی نداریم
 
همیشه هر آنچه که خواهیم داری
ولی آنچه را تو بخواهی نداریم
 
مگر غیر از این است که تو ثوابی
و ما پیش تو جز گناهی نداریم
 
قبول است؛ اما ولایت که داریم
نگو عزّت و شأن و جاهی نداریم
 
توئی عزّت و شأن و جاهم رضاجان
منم یک رعیّت،تو شاهم رضاجان
 
ألا ای مرادم،به عشقت مریدم
تو هستی امید دل نا امیدم
 
بلای محبّت بلا نیست هرگز
بلای تو را من به جانم خریدم
 
کمک کرد جبریل تا عرش رفتم
رسیدم به جائی که جز تو ندیدم
 
ندا آمد از غیب روی خدا چیست؟
منم روی ماهت به صفحه کشیدم
 
بهشت خدا را تصوّر نمودم
همین که به باب الجوادت رسیدم
 
تو رضوان...تو جنّت...تو خُلد برینی
تو مهمان نه، آقای ایران زمینی
 
برای خزانیِ قلبم بهاری
تو زیباترین جلوه ی روزگاری
 
برای تو کاری ندارد که من هم
برایت شوم خادم افتخاری
 
اگر خادم افتخاری نشد پس...
...بده لاأقل منصب کفشداری
 
سه جا وعده کردی بیائی سراغم
مبادا که من را تو تنها گذاری
 
شنیدم که پلک دو چشمت شده زخم
چقدر اشک ریز شهِ نی سواری
 
به هر بزم و هر انجمن گریه کردی
تو بر غارت پیرهن گریه کردی
 
علی اصغر انصاریان
 
********************
 
 
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
 
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
 
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
 
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
 
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز
 
ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
 
با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
 
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
 
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
 
سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم
 
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم
 
نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا
 
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
 
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم:
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
 
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
 
تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد
 
نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد
 
یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد
 
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
 
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
 
در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
 
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
 
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
 
من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم
 
دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
 
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
 
همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
 
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
 
حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
 
لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
 
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده
 
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده
 
در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید
 
آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
 
آمدی تا  سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
 
آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
 
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود
 
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود
 
جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
 
قاسم نعمتی
 
********************
 
بايد به قد عرش خدا قابلم کنند
شايد به خاک پاي شما نازلم کنند
 
دل مي کنم از آنکه دل ازتو بريده است
دل مي دهم به دست تو تا بي دلم کنند
 
امشب کميت شعرم اگر لنگ مي زند
فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند
 
ايمان راستين هزاران رسول را
آميخته اگر که در آب و گلم کنند.....
 
....شايد خدا بخواهد و با گوشه چشم تان
بر رتبه ي غلامی تان نائلم کنند
 
وقتي سرشت آب و گلم را ازل خدا
بر آن نوشت رعيت سلطان ارتضا
 
در هشتمين دمي که خدا بر زمين دميد
بوي بهشت هفتم او ناگهان وزید
 
از شش جهت نسيم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صداي اذان خدا رسيد
 
چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند
يعني زمين به يمن وجودش نفس کشيد
 
از صلب سومين گل سرخ خدا حسين
ايران گرفته بوي دو آلاله ي سپيد
 
از هشت بيخود اين همه پايين نيامدم
يک حرف بيشتر چه کسي از خدا شنيد
 
توحيد ، حرف محوري دين انبياست
شرط رضا  به حکم أنا من شروطهاست
 
از برکتت نبود اگر ، نان نداشتيم
باران نبود غير بيابان نداشتيم
 
سوگند بر تو اي سر و سامان زندگي
بي تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم
 
اين حوزه ها نفس به هواي تو مي کشند
لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتيم
 
اي آرزوي هر سفر دل از ابتدا
ما قبله اي به غير خراسان نداشتيم
 
ما رعيت ري ايم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسين  در ايران نداشتيم
 
خون حسين دررگ ودرريشه ي من است
  علم رضا  معّلم انديشه ي من است
 
بالا بلند گفته که طوبي تر از تو نيست
يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست
 
گفتند پاره ي تن پيغمبر مني
انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نيست
 
برگ درخت کاشته ي دستهاي تو
باشد گواه ما ، که مسيحاتر از تو نيست
 
اين قطره ها به سمت شما رود مي شوند
آخر در اين ديار که درياتر از تو نيست
 
ما تشنه ايم ، تشنه دست نوازشت
آبي در اين سراچه گواراتر از تو نيست
 
اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند
يادآوران نام تو در دشت مي شوند
 
آرامشي اگرچه سراسر تلاطمي
درياي بيکرانه ي اميد مردمي
 
بند آورد زبان مرا بارگاه تو
 اي آنکه رستخير عظيم تکلمي
 
هر بار نام مادرتان را مي آورم
گل مي کند کناره اشکت تبسمي
 
شاعر کنار حُسن لب تو سروده است
روییده لاله در دل اين سبز گندمي
 
من چون غبار گرم طوافم به دور تو
تو قبله گاه هفتم و خورشيد هشتمي
 
در هفت شهر عشق به جز تو که ثامني
آهو ی چشم هاي مرا نيست ضامني
 
چشم اميد بر در لطف تو بسته است
هر زائري که گوشه ي صحنت نشسته است
 
 باراني است حال و هواي دو ديده ام
اينجا هميشه کاسه ي چشمم شکسته است
 
از باب جبرئيل به پا بوست آمدن
از آسمان رسيده و رسمي خجسته است
 
آن پيرمرد تشنه در آن گوشه ي حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است
 
با صد اميد حاجت اين بار خويش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است
 
وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است
يعني که زائر حرم کربلا شده است
 
با ياد خاطرات سفر با عشيره ام
بر عکس يادگاري باصحن ، خيره ام
 
از بس دلم شکسته براي زيارتت
با اشک شوق گرم وضوي جبيره ام
 
ياد غروب هاي زيارت هنوز هم
گاهی پی  دو جرعه ي جامع کبيره ام
 
يا "قادة الهداه و يا سادة الولاه"
مستبصرٌ بشأنکم ، اين است سيره ام
 
فرموده ايد ؛ فعلکم الخير يا رضا
اي هشتمين کلامکم النور ، تيره ام
 
از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تک درخت خشک ميان جزيره ام
 
ما هم شنيده ايم که فرموده اي شما
هستم در انتظار ظهور نبيره ام
 
دعبل کجاست تا بنويسد در اين فراز
عجل علي ظهورک يا فارس الحجاز
 
محسن عرب خالقي
 
********************
 
آنانکه عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که می روند تعلق نمی برند
 
از آنچه که وبال ببینند خالی اند
عشاق روزگار ، سبکبال می پرند
 
پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست
گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند
 
دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند
دلداده ی قدیمی آل پیمبرند
 
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند
مدیون خانواده موسی بن جعفرند !
 
ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم
ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم
 
آدم بدون مهر تو انسان نمی شود
سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود
 
آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند
سوگند می خوریم ، پشیمان نمی شود
 
وقتی کبوتران حریمت ، گرسنه اند
گندم برای سفره ما ، نان نمی شود
 
باید هزار قرن ، حکومت کنی مرا
سلطان چند روزه ، که سلطان نمی شود
 
تو خوب جایی آمده ای سروری کنی
هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود
 
تو هشتمین پیمبر قرآنی منی
حق خدا و حق مسلمانی منی
 
تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی
خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی
 
تو کربلایی و نجفی و مدینه ای
یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی
 
نُه چشمه از علوم ، به قلب تو جاری است
با این حساب ، عالم آل محمدی
 
تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت
مانند آفتاب تو در رفت و آمدی
 
ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات
عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات
 
زائر شدم نسیم ، صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت
 
یک شب کنار پنجره فولاد ، مادرم
آن قدر گریه کرد ، شفای مرا گرفت
 
یک پارچه گره زد و تا سالهای سال
« سهمیه امام رضا » ی مرا گرفت 
 
صحن تو ، آسمان تو ، گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت
 
ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا اینکه آهو آمد و جای مرا گرفت
 
ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات
هم خانواده هم پدر و مادرم فدات
 
ای مهربانترین کرم سفره ی گدا
یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا
 
امشب خدا کند که تو را ای حضور سبز
این قوم اشتباه نگیرند با خدا
 
ای لطف بی نهایت شبهای زائران
یکبار ما ، سه بار شما ، پیش ما بیا
 
با گریه های توست اگر گریه می کنیم
ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها
 
یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین
یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا
 
یابن شبیب جد مرا سر بریده اند
پیش نگاه عمه ما سر بریده اند
 
علی اکبر لطیفیان
 
********************
  
 
گاهی که با نیاز دلم ناز می کنی
داری مرا دقیق برانداز می کنی
 
یعنی نگاه می کنی اول کجایم و
بعدا مرا به سمت خود آغاز می کنی
 
دارم دوباره شاعرتان می شوم مرا
داری دوباره قافیه پرداز می کنی
 
تازه شدم شبیه پسر بچه ای که تو
پیش ضریح می بریش ناز می کنی
 
حس می کنم که وقت دعا لطف خویش را
از لابلای جمعیت ابراز می کنی
 
گاهی برای تو همه تن سوز می شوم
تو در عوض همیشه مرا ساز می کنی
 
از خوبی شماست که خوب کم مرا
تو در حساب خویش پس انداز می کنی
 
گاهی کنار پنجره ات بسته می شوم
گاهی میایی و گره را باز می کنی
 
بر پرده ، زنده کردن شیرت عجیب نیست
هرشب مسیح معجزه ! اعجاز می کنی
 
اینبار هم شبیه خودم نه شبیه تو
دل می دهم به پنجره های ضریح تو
 
آهو که نه کبوترتان نه که آدمیم
تا با توایم پس همه عمر با همیم
 
فرقی نمی کند که چه هستیم یا که ایم
ما هرچه هست شیعه گیت را مصممیم
 
گاهی برای منبرتان مثل دعبلیم
گاهی برای نخل ولای تو میثمیم
 
لرزان نمی شویم به بادی که می وزد
به ریشه های حبّ تو وصلیم ، محکمیم
 
حاتم کجا و سفره احسانتان کجا
ما جیره خوار سفره ارباب حاتمیم
 
ما زنده با توایم و دم از تو گرفته ایم
پس ما برای کشته شدن هم مقدمیم
 
مدیون آن کسیم که مارا به تو سپرد
عمریست زیر سایه تو زیر پرچمیم
 
ما را زیاد و کم ننوشتند ، واحدیم
گاهی اگر زیاد و زمانی اگر کمیم
 
کم گریه می کنیم ولیکن موثریم
یعنی شبیه بارش باران نم نمیم
 
یابن الشّبیب خواندنمان را که دیده ای
دیدی که در عزای شهید محرمیم
 
این ویژ گیّ روضه جد غریب توست
که ما هنوز با غم تو غرق ماتمیم
 
اینبار هم دلی که شکسته است را بخر
لطفی کن و دوباره مرا کربلا ببر
 
محسن ناصحی
 
********************
 
 
این چه حسی است که امشب به دلم پاداده
به من کورچنین میل تماشا داده
 
خانه حضرت موسی شده وادی بهشت
گوئیا بازخدا حضرت عیسی داده
 
مریم است اینکه در آغوش خود عیسی دارد
یا خدا فاطمه را مولد زیبا داده
 
چه کسی آمده که باز عطش آورده
نکند باز خداحضرت سقاداده
 
نبی آمد,علی آمد,حسن آمد,نه حسین
همه را دست خدا بر رخ او جاداده
 
خوش بحال دل ماچون حرمش ایران است
پرچم نوکریش فاطمه بر ماداده
 
حرمت وادی طوراست که حاجت دارم
خادم پیرحرم حاجت من را داده
 
روز اول به تو و گنبد و گلدسته تو
حضرت ذات احد نمره بالا داده
 
صحن توصحن بهشت است خدایی چونکه
نقشه صحن تورا حضرت زهرا داده
 
مهدی نظری
 
********************
 
 
گلدسته های مرقدتان پایه های عرش
فانوس های ساحل بی انتهای عرش
 
بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل
آیینه کاری حرمت کار جبرئیل
 
زوار خاکی حرمت کبریایی اند
سرگرم کار و کسب شریف گدایی اند
 
هرلحظه فطرس آمده پابوسی شما
طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا
 
لاهوتیان مقلد احکام عشقتان
می خوارگان دائمی جام عشقتان
 
ای قبله ی نیاز سماواتیان رضا
پیر مُغان دیر خراباتیان رضا
 
صدها ستاره مست شراب نگاهتان
بال فرشته های سما فرش راهتان
 
پیغمبران ز محضرتان فیض می برند
بهر کبوتران حرم دانه می خرند
 
روح الامین به لطف شما دل سپرده است
او با کبوتران حرم دانه خورده است
 
امشب دخیل پنجره فولاد می شوم
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
 
ای نور لایزال،بگو با دلم سخن
شد بقعه ی مطهرتان کوه طور من
 
شیرین دهن،حدیث تو طعم عسل دهد
زیبا سخن،کلام تو عطر غزل دهد
 
آقا نگاهتان به گلم روح داده است
تاثیر چشم های شما فوق العاده است
 
من کافر نگاه اهورایی توأم
مجذوب طرز خنده ی زهرایی توأم
 
در بین پیروان تو ملحد ترین منم
زندیقی رسیده به مرز یقین منم
 
تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم
زاهد ترین خلیفه ملک خدا شدم
 
از زیر قبه ی تو به معراج می روم
دیوانه وار در پی حلاج می روم
 
قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجینه ی حقایق خود را گشوده است
 
با گوشه چشم فاطمی خود چها کنی!
سنگ سیاه قلب مرا کهربا کنی
 
من از پل صراط جزا پرت می شوم
دستم اگر به روز قیامت رها کنی
 
آقا چه می شود که مرا در صف حساب
از لا به لای آن همه آدم سوا کنی
 
آقا چه می شود که شوم مَحرم و شما
من را برای دیدن زهرا صدا کنی
 
آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
یک بار اگر برای غلامت دعا کنی...
 
وحید قاسمی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: امام رضا(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام رضا (ع) مهدی وحیدی
[ 22 / 6 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]